سلم امروز برای این که درس نخونم (برای فوق)این شعر رو از خودم در کردم
شعر که نیست ولی کی به کیه ما بهش میگیم شعر حرفیه؟
گفتم شبی به مهدی تا کی شود نمایان آن رخسار گلگون
گفتا که صبر باید کرد ره همچنان دراز است
گفتم که شاید آنوقت نباشم در حضورت
گفتا که خوب باشی خود آورم حضورم
گفتم که چه باید کرد در این شب سیاهی
گفتا که در دل شب راز ونیاز کردن
گفتم که چه بگوییم با این همه سیاهی
گفتا که کن توبه من میشوم یارت
گفتم توبه کردم باز هم گنه گرفتم
گفتا که توبه نبود آنانکه توگرفتی
گفتم چه باید کرد من دیگر عاجز هستم
گفتا ز دل انابه یاری رساندن از من
گفتم گیرم انابه مقبول آنوقت چه بگویم
گفتا که از دل وجان گو مهدی رسان خدایا
الهم عجل لولیک الحسن
خوانندگان ایرادات را بگویند به خدا اولین شعر گفتن عمرم بود ببخشید دیگه