سال 89 هم با تمام خوبی ها و بدی ها داره به پایین میرسه و فقط ساعت های از این سال نمونده.

 در نگاه اول فکر میکنم سال خوبی برای من بوده چون تونستم موفقیت های از قبیل : فارغ التحصیل شدن یا کارت معافیت گرفتن یا پیدا کردن شغل را تو این سال بدست بیاورم ولی یه کم که بیشتر که فکر میکنم میبینم خیلی چیزها را هم بدست نیاوردم مانند قبولی ارشد و خیلی چیزهای دیگه.

ولی با هر تلخی وشیرینی امسال هم به خاطره ها پیوست خاطرات شیرین مسافرت با دوستان در عید سال 89 که به اصفهان رفتیم که خیلی هم خوش گذشت یا مسافرت گرگان و مشهد  که با خانواده رفتیم ویا خبرهای خوش ازدواج دوستان مانند عروسی حسین یا عقد علی و بهنام و مسعود ویا دو تا از فامیل ها که جزء خبر های خوش امسال بودند و در مجموع من به خودم نمره 16 توی سال 89 میدم.

دیگه بهتر به فکر سال 90 باشم ببینم چه میخوام بکنم و چه کارهای را تو الویت قرار بدم تا در پایان سال بتونم از خودم راضی باشم امیدوارم سال 90 سال خوبی برای همه باشه و همه از عملکرد خودشون در پایان سال راضی باشن.

بچه ها پیش به سوی جمع کردن عیدی ها

عیدتون مبارک

امروز جمعه است وقتی اسم جمعه میاد هر کی یاد یه چیز میافته مثلا یکی میگه بعد یه هفته کار  یه روز استراحت میکنیم

یکی میگه جمعه است بریم مهمانی یکی میگه  جمعه یه روز برای مسافرت رفتنه یکی میگه... 

اما یکی میگه جمعه روز موعود که همه ما کم و بیش  به یادش هستیم مگیم شاید این جمعه بیاید شاید

امه وقتی که داره خورشید غروب میکنه همه ما یه جور دلمون میگیره حسی هستش که همه دارن اما بعضی ها خبر دارن بعضی هم بی تفاوت هستن

شاید هم بعضی ها دلشون برای اینکه به یاد فردای کاری میفته می گیره

اما بلاخره همه یه حسی رو دارن به نظر من این حس دست خود آدم ها نیست شاید تو بگی چقدر چرت وپرت میگه ولی نظرم دیگه

گفتم چو بیایی غم دل با تو بگویم            چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی

استقلال محبوب قلب ها

استقلال برای من تداعی خاطرات تلخ و شیرین است

وقتی تیم ما یعنی استقلال میبره خیلی خوشحالم و وقتی میبازه ناراحتم

امروز استقلال مقابل السد دقایق آخر مساوی کرد

خدا کنه همیشه این تیم ما موفق باشه

بعد چند روز دارم مینویسم

من یه هفته است سر کار میرم الان میفهمم به این کارگر های زحمتکش چقدر ظلم میشه هر روز یکیشون زخمی میشه هیچکی هم نیست به دادشون برسه امروز خیلی دلخراش بود یه کارگر دستش ر با سنگ زد خون داشت شره میکرد ولی ....

امروز با خودم میگفتم اگه یه کاره بشم به وضع کارگر ها رسیدگی کلی میکنم

تازه فهمیدم معنی طمع که میگن یعنی چی  یارو روزی چقدر درامدش حتی روز های تعطیل هم میاد سر کار که ...

من با این تجربه یه هفته ایم خیلی چیزها فهمیدم

فهمیدم که معرفت آدم ها به سواد و علم این ها نیست حتی یه کارگر ساده چقدر میتونه بامعرفت باشه

حال ندارم بنویسم فردا باید صبح زود پاشم

راستی عیدتون مبارک